همدلی و طرحواره های هیجانی:
همدلی به عنوان یکی از کارآمدترین مهارتهای خرد در مشاوره و رواندرمانی شناخته می شود. تا جایی که در بسیار از موارد همدلی صحیح و به جا باعث می شود مراجع بتواند احساس عمیق پذیرفته و درک شدن را تجربه نموده و اتحاد درمانی بیشتری با درمانگر خویش برقرار نماید.
آنچه در به کارگیری مهارت همدلی از اهمیت بسزایی برخوردار است، تسلط درمانگر به حوزه هیجانات است. درمانگری که در شناخت هیجانات موفق باشد، بهتر می تواند به مراجع کمک دهد هیجان خود را شناسایی کرده و از چاله احساسی که در آن گیر افتاده است، بیرون بیاید. تسلط به دنیای شگفت انگیز هیجانات می تواند درمانگر را قادر نماید، تجربه مراجع را با اشراف بیشتری درک نماید.
اما آنچه می تواند علیرغم تسلط درمانگر به مبانی علمی هیجان، مانع بزرگی بر سر راه همدلی او باشد، عدم آگاهی او از تجربه هیجانی است که در حین فرآیند مشاوره تجربه می نماید.
حرفه درمانگری اقتضا می کند، مشاور یا درمانگر هر روزه با مراجعینی در ارتباط باشند که با مشکلات مختلف در زندگی دست به گریبان هستند و بر این اساس هیجانات ناخوشایندی را تجربه می کنند.
بدیهی است درمانگر به عنوان یک انسان در مواجهه با دردهای انسانی، احساس ناخوشایندی را تجربه نماید. ممکن است مشاور و یا درمانگر تازه کار تصور نماید بعنوان یک درمانگر حرفه ای، نباید هیجان ناخوشایندی را از تجارب دردناک مراجع احساس نماید چرا که این امر باعث می شود از موضع بی طرف بودن خارج شده و با مراجع ائتلاف ناسالمی را شکل دهد و یا درگیر پدیده انتقال متقابل شود.
این تصور اشتباه می تواند فشار زیادی را به درمانگر وارد نماید. چرا که در تمام طول مدت جلسه مشاوره او در اعماق وجود خود مشغول سرکوب کردن احساس ناخوشایند طبیعی است که در اثر مواجهه با اتفاقی دردناک تجربه می شود. سرکوبی این هیجان انرژی زیادی از درمانگر گرفته و اجازه نمی دهد او با تمام وجود در اتاق درمان حضور یابد.
از سوی دیگر چنانچه درمانگر تازه کار در تجربه هیجانی خویش غرق شود، باز هم نمی تواند موضع بی طرفانه خود را حفظ نموده و به مراجع کمک موثری دهد. غرق شدن درمانگر در تجربه هیجانی خویش باعث می شود او مراجع و تجربیاتش را از پس مه هیجانات خویش ادراک نماید. بدیهی است چنین شرایطی می تواند به ادراک اشتباه و یا سوگیری شناختی درمانگر منتهی شود.
اگر همدلی را بعنوان یک رفتار در بستر درمان و مشاوره در نظر بگیریم، بیش بود و یا کمبود این رفتار می تواند به روند مشاوره و یا درمان آسیب وارد نماید. هیجانات درمانگر و عدم اشراف و تسلط وی بر آنها می تواند باعث بیش بود و یا کمبود همدلی گردد.
همانگونه که می دانیم زمانیکه هیجانی پدیدی می آید، ما بر اساس دامنه ای از باورها و راهبردها به آن پاسخ می دهیم. این باورها و راهبردها، طرحواره های هیجانی نامیده می شوند.
چنانچه درمانگر هیجان ناخوشایندی مانند اضطراب، ترس، غم یا خشم را در حین فرآیند مشاوره تجربه نموده و باورها ناکارآمدی در زمینه تجربه هیجانات ناخوشایند خویش بعنوان یک انسان و یا بعنوان یک درمانگر داشته باشد، پریشانی را تجربه می کند. این پریشانی ممکن است باعث پریدن درمانگر از تجربه احساسی مراجع و کمبود همدلی شود.
به عبارت بهتر زمانیکه درمانگر دچار باور مشکل آفرینی مانند« کنترل» باشد، در مواجهه با هیجان شدید مراجع به نظرش می رسد هیجان شدید از کنترل خارج خواهد شد، بنابراین باید هر طور شده کنترل جلسه را بدست بگیرد. این باور مشکل آفرین می تواند باعث سرعت گرفتن درمانگر و کمبود همدلی وی گردد.
باور مشکل آفرین دیگری مانند عقلانیت نیز می تواند به کمبود همدلی بیانجامد. درمانگری که به این باور مشکل آفرین معتقد باشد، در پی منطقی سازی بیش از حد تجربه مراجع خواهد بود. چرا که به نظرش می رسد بسیار بسیار مهم است که منطقی و عقلانی با موضوعات برخورد شود و هیجانات مانع این امر هستند.
باور مشکل آفرین دیگری مانند دیدگاه ساده انگارانه درباره هیجان نیز باعث می شوند درمانگر نتواند هیجانات متناقض مراجع را درک نموده و همدلی مناسبی با او داشته باشد.
طرز تلقی نادرست از حد و مرز سازی میان مشاور و مراجع ممکن است با باور مشکل آفرین احساس شرم در اثر تجربه هیجان، همراه شده و درمانگر از این که احساسات ناخوشایندی را در جلسه مشاوره تجربه کرده است، دچار شود.
حد و مرز سالم میان مشاور و مراجع، درمانگر و مشاور را بر آن می دارد تا از تجربه هیجانی خویش آگاه بوده، هیجان ایجاد شده را تجربه نماید اما مانع از آن شود تا هیجان وی شدت یافته و باعث سوگیری های شناختی وی گردد.
طرز تلقی ناصحیح از این حد و مرز می تواند این تصور غلط را در ذهن درمانگر تازه کار ایجاد نماید که نباید هیجانی را در جلسه مشاوره تجربه کند. در واقع درمانگری که درگیر چنین وضعیتی باشد به خود اجازه نمی دهد هیجانات خویش را آنگونه که هستند، تجربه نماید.
تفاوت بسیاری است میان تجربه یک هیجان و هیجان زده عمل کردن. درمانگری که تلقی نادرستی از مرز میان مشاور و مراجع دارد، به جای ممانعت از عملکرد هیجان زده، از تجربه کردن هیجان خویش ممانعت می کند.
از سوی دیگر عدم اشراف درمانگر به هیجانات خویش می تواند باعث بیش بود همدلی ( همدلی اشتباه)گردد. اختصاص وقتی بیش از آنچه در استاندارد حرفه ای برای یک مراجع تعریف شده است و تمایل به انجام رفتارهای حمایتگرانه افراطی نمونه هایی از بیش بود همدلی ( همدلی اشتباه) می باشند.
فائقه رزاقی
مسئول بخش آموزش کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره پویش
بدون دیدگاه